اتحاد با امام

راههای جلوگیری از تجاوز دشمنان

اتحاد با امام

راههای جلوگیری از تجاوز دشمنان

جایگاه تزکیه نفس در اخلاق سیاسی

جایگاه تزکیه نفس در اخلاق سیاسی

دیدگاه‌های امام خمینی درباره ضرورت گرایش عملی زمامداران و دولتمردان به پرورش‌های اخلاقی در عرصه سیاست و حکومت


اشاره

همچنان که خودسازی و مراقبت‌های اخلاقی برای تهذیب نفس، زمان و مکان نمی‌شناسد و انسان در همه جا و در تمام لحظات به تصفیه و تزکیه نفس نیازمند است و باید به جهاد اکبر اهتمام ورزد، و همان طور که نمی‌توان این عمل ضروری را محدود به موضوعی خاص کرد و از سایر موضوعات غفلت ورزید، به همین طریق نباید این امر حیاتی را فقط در زندگی فردی مورد نظر و عمل قرار دهیم و از پرورش‌های اخلاقی در ابعاد و جلوه‌های اجتماعی و سیاسی آن قصور ورزیم.

در نظام جامع اخلاقی اسلام، اخلاق سیاسی از جایگاه و اهمیتی خاص برخوردار است و متاسفانه همواره مغفول واقع می‌شود، به گونه‌ای که بسیاری از زمامداران و کارگزاران و مدیران در هر دوره از حکومت و در آمدوشد دولت‌ها، کمترین اهمیت را برای آن قائل می‌باشند و چه بسا که برخی از مسئولان به دیده اغماض به این موضوع مهم می‌نگرند و به سهولت از کنار آن می‌گذرند و از این شگفت‌انگیزتر آن که در نقطه مقابل معیارهای اخلاق سیاسی حرکت می‌کنند و آگاه یا ناآگاه مرتکب معصیت و گناه می‌شوند.

در اخلاق سیاسی موضوعات مهمی چون قدرت، ریاست، وحدت، سعه‌صدر، نقادی سالم، نقدپذیری، مقام برای تدبیر امور و نه مقام برای برتری‌طلبی، قانون‌گرایی و اجتناب از استبداد رأی و... مطرح است.

حضرت امام خمینی (ره) - که بنیانگذار حکومت اسلامی در دنیای معاصر است و خود در مسئولیت رهبری و زمامداری به گونه‌ای جامع و همه سویه به این مهم توجه نموده و دقیقا عامل به دستورالعمل‌های نظام سیاسی اسلام بودند - در رهنمودهای ذیل برخی از مهمترین موضوعات را در اخلاق سیاسی مطرح می‌کنند و خواهان مراقبت‌ها و پرورش‌ها در این موضوع حساس که با سرنوشت جامعه و کشور پیوند می‌خورد می‌باشند.

انسان یک اعجوبه‌ای است که از هر دو طرف غیر متناهی است. از طرف سعادت غیر متناهی و از طرف شقاوت غیر متناهی. ما باید میزان فصل مابین انسان و حیوان را، انسان و شیطان را به دست بیاوریم تا بتوانیم بفهمیم کی پیروز است و کی شکست خورده. این ابرقدرت‌ها که ما اسمش را ابرقدرت می‌گذاریم، اینها تمام قدرتشان صرف حیوانیت می شود، تمام قدرتشان را روی هم می‌گذارند و صرف آمال حیوانی و شیطانی می‌کنند و به آن هم درست نمی‌رسند. اگر بنابود که به آن چیزی که می‌خواهند برسند که باید وقوف کنند. اینکه می‌بینید که این قدرت‌ها هی جلو می‌روند و هرچه داشته باشند باز یک قدم جلوتر می‌روند و اگر تمام این عالم را هم داشته باشند باز کافی بر ایشان نیست. این برای این است که در آن طرف هم غیر متناهی هست انسان. آن چیزی که انسان را مطمئن می‌کند، آن خداست. آن ذکر خداست بذکرالله تطمئن القلوب آن موجودات الهی از باب اینکه پناهگاهشان خدای تبارک و تعالی است، آنها اطمینان دارند. این موجودهای دیگری که طاغوتی هستند، پناهی ندارند. اینها هرچه دستشان بیاید و هرچه ظلم بکنند و هرچه کشورگشایی کنند، یک کشور دیگری هم می‌خواهند بازبگشایند و گمان نکنید که به این سنخ افراد اگر همه این کره ارض را بدهند، این سیر بشود. تمام این سیاره را اگر به یک نفر بدهند، این سیر نمی‌شود، دنبال این می رود که خوب، ما برویم در این سیارات دیگر، ببینیم آنجا چه خبر است، برویم آنجا هم بیرق خودمان را بزنیم، چنانکه رفتند در کره ماه هم بیرق زدند. این برای این است که در طرف آمال حیوانی هم انسان غیر از سایر حیوانات است. حیوانات وقتی که آن کار خودشان را، مثلا خوردند، سیر شدند، دیگرمی‌نشیند و کاری ندارد تا وقتی گرسنه بشود، انسان اینطور نیست. کاری بکنیم که این راه را، راه مستقیم را انتخاب کنیم، تا مطمئن بشویم، تا خوف از ما زدوده بشود، از بین برود. انبیا هر کس به آنها هم جسارت می‌کرد هیچ ابدا چیزی به نطرشان نبود، چون که مقصد یک مقصد دیگری بود، مطلب یک مطلب دیگری بود، نه مایوس می‌شدند و نه دلسرد می‌شدند و نه گلایه‌مند می‌شدند. بله، انبیا دنبال این بودند که چرا باید این بشری که فطرتا باید فطرت سالم داشته باشد، چرا باید اینطور باشد. رسول اکرم برای این غصه می‌خورد، در وحی هم به او گفته است که مثل اینکه تو خودت را داری به کشتن می‌دهی که اینها ایمان نمی‌آورند. این نظر این بود که اینها را آدم کند. هر کس که آدم می‌شد، یک بشارتی برای رسول اکرم یا انبیا بود و اما اینکه بخواهند یک کشوری را بگشایند و بخواهند یک - فرض کنید که - بلوکی داشته باشند و این حرف‌های نامربوطی که بین اصحاب طاغوت هست، اینها در بین انبیا مطرح اصلا نبوده، اصلا مطرح نیست. عالم طبیعت پیش انبیا مطرح نیست. آمدند این طبیعی‌ها را، این موجودات طبیعی را از اینجا بکشندشان ببرندشان طرف یک ممالک دیگر، یک عالم دیگر و آنچه در وهم من و شما نمی‌آید.

باید ید واحده باشیم، همان که تعبیر اسلام است، ید واحده باشیم ... ید واحده دو تا هم نه، یک دست، یک کار بکنیم. باز اگر دو دست گفته بود، این دست، گاهی یک کاری موافق بود نمی‌کند. ما باید ید واحده باشیم، ید واحده این است که سرکوب کنید نفس خودتان را، سرکوب کنید آمالی که خیال می‌کنید یک چیزی است. حساب کنید که ما چی هستیم و این منظومه شمسی چی هست و این کهکشان‌ها چی هستند در مقابل عظمت خدا تا بفهمید که ما درگیر یک شیطنت کثیف هستیم، نه یک شیطنتی که باز یک چیزی هست. ما گرفتار شیطنت‌هایی در خودمان هستیم که کثافتکاری است و پستی است. و خودتان را نجات بدهید و خودمان را نجات بدهیم. اگر از این بند نجات پیدا بکنید، آن بعدش آسان می‌شود، وحدت آسان می‌شود. اما از این بند باید نجات پیدا بکنیم، از این بند خودخواهی، هرچه هست برای خودم. خود محوری، من، نه غیر. این در همه نفوس هست مگر اینکه تهذیب بشود؛ همه نفوس در آنها این مساله هست که برای اینکه فطرت الله هست، فطرت الله توجه به کمال مطلق است و کمال مطلق را تا ناقص است برای خودش می‌خواهد. قدرت را برای خودش می‌خواهد چون ناقص است. لکن دنبال قدرت الله است و نمی‌داند فطرتش توجه به خدا دارد. فطرت توحید است که تمام مردم بر این فطرت هستند، بر این فطرت توحید تمام مردم و شاید یکی از بزرگترین ادله بر توحید همین فطرت باشد. انسان محال است که برسد به یک جایی از قدرت و بالایش را نخواهد، همیشه دنبال آنی است که ندارد.

سرمایه‌دار هرچه زیادتر سرمایه تهیه کند دنبال این است که اضافه کند و حکومت هرچه سعه داشته باشد حکومتش دنبال این است که توسعه بدهد و شما می‌بینید که این قدرت‌های بزرگ همین طور هستند، همه اینطورند. منتها آنها یک دامنه وسیعی دارد، دیگران یک دامنه کوچکتری دارد. والا در همه این فطرت هست که تمام این عالم را اگر تحت سلطه شما بیاورند یعنی تمام قوای عالم خاضع شما بشوند و بعد به شما گفته بشود که یک قوای دیگر هم در ماورای اینجا هست آیا می‌خواهی آن هم داشته باش؟ محال است بگوئید نه، می‌گویید بله. مگر آن که رسیده باشد به معدن کمال، حجاب‌ها را دریده باشد و رسیده باشد به معدن کمال و او بسیار کم است. باید ما کوشش کنیم که این معنویت را تقویت کنیم و این نفسانیت را هرچه می‌توانیم سرکوب کنیم. اگر این حل بشود همه چیز حل است. اختلافات روی همین معنا است. هیچ اختلافی در عالم واقع نمی‌شود الا اینکه مبنایش این است. شیطان هم روز اول گفت خلقتنی من نار و خلقته من طین من از او بهترم، تخلف خدا را کرد گفت، حاصل، به خدا گفت من بهترم - چرا من - و این ارث شیطانی، ارث است برای همه ما. همه آن چیزی را که در خود می‌بینند آن را بالاتر از دیگران می‌بینند. اگر همان مطلب در دیگری باشد کوچک می‌بینند وقتی در خودشان هست بزرگ می‌بینند،‌ عیب خودشان را نادیده می‌گیرند، عیب کوچک دیگران را بزرگ می‌شمارند.

اگر این حکومت اسلامی دست مثلا یک دسته دیگری بود می‌گفتند خیلی خوب است، حالا که نیست دست آنها می‌گویند خیلی بد است. اگر این قوه قضائی که اینقدر خدمت کرده است، دست یک دسته دیگری بود می‌گفتند خیلی ما خدمت کردیم، حالا که دست آنها نیست می‌گویند این قوه قضائی نیست، این ظلم است، نه عدل. این برای همان است که باطن ذات انسان تهذیب نشده که عدل را برای عدل بخواهد، نه برای خود و ما اگر عدل هم بخواهیم، برای خودمان می‌خواهیم. ما عدل را برای عدلش دوست نداریم، اگر این عدل برای ما جاری بشود و خلاف ما باشد دشمن با آن عدل هستیم. اگر یک ظلمی به نفع ما باشد دوست آن ظلم هستیم. همه اینها ریشه‌اش در خود انسان است، اگر آن ریشه کنده بشود و لااقل تضعیف بشود، کارها حل می‌شود، همه با هم دوست می‌شوند، ایراد به هم نمی‌گیرند، کمک هم می‌کنند. اگر یک کسی قیام به یک امری کرد، دیگران زیر بغلش را می‌گیرند، وقتی می‌بینند می‌خواهد یک کاری بکند. اگر یک ارگانی یک تصمیم مثبتی بگیرد، دیگران که می‌بینند این خوب است می‌روند دنبالش. و اگر آن ریشه فاسد در قلب انسان باشد صددرصد هم عدل بداند می‌گوید این درست نیست. آن ریشه فاسد منحرف می‌کند انسان را.

تمام مفاسد از خود آدم است. از نفس انسانی است، از جای دیگر به ما چیزی نمی‌رسد، هر چی می‌رسد از ماست - انما هی اعمالکم ترد الیکم - همه چیزهایی است که از خود ما هست، چه مفاسدی که در دنیا بر بشر وارد می‌شود، از فساد خود آدم است، فساد حکومت‌هاست، نفس‌های خبیثه است و چیزهایی که در آن عالم به ما می‌رسد، آنها هم از خود ماست.

بهشت را اعمال شما آباد می‌کند و جهنم را هم اعمال ما می‌افروزد. ما آلان در صراط هستیم، همان صراطی که یک طرفش دنیاست و یک طرفش عاقبت و ما الان در صراط داریم حرکت می‌کنیم. این پرده که برداشته شد، آن وقت صراط جهنم که از متن جهنم می‌گذرد؛ یعنی، آتش دورش را گرفته، این از وسط اینجا می‌گذرد، باید از اینجا عبور کنید. دنیا همین جور است. فساد که همان آتش است بر شما احاطه کرده، باید از همین بین فساد عبور کنید، به طوری که سالم عبور کنید. انبیا عبور می‌کنند، جز ناوهی خامده؛ آنها آتش خاموش است برایشان، همان طور که برای حضرت ابراهیم - در اینجا - خاموش بود؛، سرد بود، آنها - آتش خاموش است. مومنین هم با سلامت می‌گذرند، آتش خاموش نیست اما آتش به آنها ضرر نمی‌زند. انعکاس همین دنیاست، یک چیز دیگری نیست، همین است که اینجاست، همه چیزهایی که در آن عالم واقع می‌شود عکس‌العمل همین چیزهایی است که در این عالم است. الان صراط - ما در صراط هستیم و الان صراط در متن جهنم است و الان صراط برای انبیا بزرگ و اولیای بزرگ خاموش است. جهنم خاموش است و الان برای مومنین سالم است و برای دیگران محیطة بالکافرین؛ و ان جهنم لمحیطه بالکافرین؛ این الان احاطه دارد نه سیحیط، الان محیط است، منتها نمی‌توانیم حالا ادراک کنیم. این چشم بسته است الان، آن حجاب است. حجاب که برداشته شد؛ آن که اهل جهنم است می‌بیند توی جهنم است. حجاب که برداشته شد؛ آن که اهل بهشت است می‌بیند در بهشت است، برزخ هم برای او بهشت است، برزخ هم برای آن طرف دیگر جهنم است. القبر اما حفرة من حفر النیران او روضة من ریاض الجنة.

چشم از اینجا برداشته شد یک ورق دیگری پیش می‌آید، آن ورقی که وقتی پیش آمد، دیگر کار گذشته است، ما امروز باید فکرش را بکنیم.

شما حساب کنید که این سیاره‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم به اسم زمین، در مقابل منظومه شمسی چقدر است و این منظومه شمسی که ما یکی از سیارات کوچکش را در آن زندگی می‌کینم، در مقابل کهکشان چقدر است و این کهکشان‌هائی که تاکنون کشف شده است که گفته می‌شود تا آنقدر که از ستاره‌های نورانی کشف شده است به مقدار شش میلیارد سال نوری است. یعنی اگر نور آن ستاره‌ای که در آخر است بخواهد بیاید به پیش ما، شش میلیارد سال نوری طول می‌کشد و آن چیزی که ماورای اینهاست و باز کشف نشده است، حتما بدانید که بیش از این معانی است. اینها هم در مقابل عظمت خالق ناچیزند. ما باید چقدر ضعیف باشیم که در این ذره‌ای که خودش و آن منظومه‌ای که این یکی از ستاره‌های کوچکش است، اصلا به حساب نمی‌آید و اگر گم بشود نمی‌توانند پیدایش بکنند در این غائله بزرگ عالم، ما چقدر از این سیاره در اختیارمان هست؟ یک ایران. ایران یک قطعه کوچکی است در مقابل این سیاره و حکومت ایران هم یک حکومت ناچیز کوچکی است در این سیاره و سیاره ما هم یک چیز کوچکی است در مقابل منظومه شمسی و منظومه شمسی ما هم یک چیز بسیار کوچک است در مقابل منظومه‌های دیگر و همه آنها از خداست و خالق او خداست. ما اگر بندگی خدا را بپذیریم و قلب ما منور بشود به نور بندگی خدا و عبودیت، این امر ناچیزی که به حساب در عالم نمی‌آید، در ما تاثیر نباید بکند. شما دیروز نخست‌وزیر بودید و پریروز وزیر بودید و قبل از او معلم بودید و قبل از او هم یک شاگردی بودید و بعد از این هم معلوم نیست کی از اینجا بروید، ممکن است خدای نخواسته همین حالا که بیرون رفتید یا همین حالا یک بمبی اینجا باز منفجر بشود و فاتحه همه را بخوانند. وقتی مطلب این است چرا باید انسان قبل از ریاست‌جمهور و بعدش فرق بکند؟ مگر ریاست‌جمهور چه هست؟ کسی که دلش به نور توحید روشن است مگر عالم چه هست؟ همه عالم چه هست؟ همه عالم در مقابل عظمت خدای تبارک و تعالی چیزی نیست. تمام این عالم مادی در مقابل عالم‌های معنوی که هست قدر محسوسی ندارد،‌ آن وقت ما برای یک کدخدای ده یا یک کدخدای شهر، یا کدخدای یک کشور خیال بکنیم که خیر، ما الان یک چیزی هستیم و دیگران - را - به نظرمان کوچک بیایند و خودمان را بزرگ. اگر شما ملاحظه کردید در نفس خودتان که غیر از خدا از او کسی اطلاع ندارد و خودتان هم تا یک حدودی اطلاع دارید، اگر دیدید که این مقامی که خدای تبارک و تعالی مردم را دلشان ر ا متوجه کرده است به شما و به شما داده‌اند، این مقام شما را محکوم خودش می‌کند و شما رکوب او و او راکب شما هست، بروید خودتان را تصفیه کنید و بدانید این را که با دست خودتان خدای نخواسته خودتان را در دنیا و آخرت تباه نکنید. خدای تبارک و تعالی حاضر است، همه این عالم در محضر حق تعالی است و تمام خطرات قلبی ما و تمام لحظات عمر ما و تمام آنچه که در باطن ما می‌گذرد،‌ در مغز ما می‌گذرد در محضر حق تعالی است و ماید برگردیم به محضر حق تعالی.

باید ما کوشش کنیم که این معنویت را تقویت کنیم و این نفسانیت را هرچه ‌می‌توانیم سرکوب کنیم. اگر این حل بشود، همه چیز حل است. اختلافات روی همین معنا است.

تمام مفاسد از خود آدم است. از نفس انسانی است. از جای دیگر به ما چیزی نمی‌رسد،‌ هرچی می‌رسد از ماست.

حجاب که برداشته شد، آن که اهل جهنم است می‌بیند توی جهنم است. حجاب که برداشته شد، آن که اهل بهشت است می‌بیند در بهشت است.

چرا باید انسان قبل از ریاست‌جمهور و بعدش فرق بکند؟ مگر ریاست جمهور چه هست؟ کسی که دلش به نور توحید روشن است مگر عالم چه هست؟ همه عالم چه هست؟ همه عالم در مقابل عظمت خدا چیزی نیست... آن وقت ما خیال بکنیم که یک چیزی هستیم!

اگر دیدید که این مقامی که خدای تبارک و تعالی مردم را دلشان را متوجه کرده است به شما و به شما داده‌اند، این مقام شما را محکوم خودش می‌کند و شما رکوب او و او راکب شما هست، بروید خودتان را تصفیه کنید و بدانید این را که با دست خودتان خدای نخواسته خودتان را در دنیا و آخرت تباه نکنید.


http://www.jomhourieslami.com/1389/13890606/13890606_14_jomhori_islami_imam_0001.html

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد